دیشب،حدود ساعت 11 شب،یکی sms زد و گفت شما "..." هستین؟
گفتم شما؟،
گفت باید شمارش رو بشناسم!
منم گفتم تو تعویض گوشی،یه سری از شماره ها پاک شده.
باور نکرد،گفت اول باید اول مطمئن شه من همونی که می گم هستم!
منم حوصله پلیس بازی نداشتم.گفتم می خوای باور کن،نمی خوای نکن.اگه اینطور که می گی همدیگه رو میشناسیم،باید صدام رو هم بشناسی،
زنگ بزن مطمئن شو.
خلاصه یه کم پرس و جو کرد تا مطمئن شد خودمم.
ولی هر چی گفتم،خودش رو معرفی نمی کرد.می گفت میشناسیم.
فقط تو رو خدا ببخشم!!!
کلافم کرده بود.
منم که چون هیچ وقت شماره ها رو حفظ نمی کنم،به شمارش دقت نکرده بودم.
یهو احساس کردم شماره هه آشناس!و ...
این یکی از موثرترین آدمای زندگیم بود،که البته همه تاثیراش منفی بود!
به خاطر همین شمارش تو ذهنم مونده بود.
حدودا 5سال پیش باهاش آشنا شده بودم و با اینکه مدتی که با هم بودیم،خیلی کوتاه بود،ولی به خاطر یه سری مسائل،خیلی رو من اثر گذاشت.
طوری که 4سال لز بهترین دوران زندگیم رو به خاطر همون تاثیرا از دست دادم.
خیلی مشکلا برام پیش اومد.
خیلی چیزای جبران نشدنی از دست رفت،
مسوول همشون هم اون بود.
ولی با همه اینا 2-3 باری که بعدا تماس گرفت،هیچی بهش نگفتم.
حالا بعد از 5سال اومده بود،می گفت من و ببخش!
وقتی شمارش رو شناختم،تا چند دقیقه اصلا انگار تو این دنیا نبودم.
نفسم در نمیومد.
همه اون 4سال از جلو چشمم گذشت.4سالی که مطمئنم تا آخر عمرم حسرتش رو می خورم.
من همیشه هر کسی،هرچقدر در حقم بدی کرده بخشیدمش.
ولی این دفعه فرق داشت.
اگه اون اتفاق 1 سال پیش نبود،من هنوز داشتم مثل 4سال قبلش زندگی می کردم.
چیزایی که از دست داده بودم،مادی نبود که بشه به راحتی جبران کرد.
...
بهش گفتم نمی بخشمت.گفتم من 2نفر رو تو زندگیم نفرین کردم،هیچ وقت نمی بخشمشون.
یکیش تویی.
خواهش کرد و به هرکی به ذهنش رسید،قسمم داد.
برام داشت جالب میشد.
آدمی که براش مهم نبود اطرافیاش زنده ان یا مرده،فقط خودش مهم بود،اهل همه چی هم بود،خدا رو هم خیلی قبول نداشت،حالا می گفت به خاطر ماه رمضون،ببخشم!
حالا وقت این بود که من شک کنم که این همون آدم باشه!
بهش گفتم تا مطمئن نشم خودشه،دیگه جوابش رو نمی دم.
قرار شد زنگ بزنه و چند کلمه حرف بزنه.
زنگ زد و سلام و احوالپرسی کرد.خودش بود.فقط صداش یه کم جا افتاده شده بود.
نمی تونستم دیگه ادامه بدم.گفتم بقیه اشو با همون sms بگو و قطع کردم.
دوباره شروع کرد به خواهش کردن که ببخشمش.
پرسیدم چی شده که فکر می کنی باید ببخشمت؟
گفت چند شب پیش یه خواب دیده ، تو خواب بهش گفتن هیچ کدوم از اعمالت پذیرفته نیست،یکی ازت ناراحته و باید اول دل اونو بدست بیاری.
گفت وقتی پرسیدم کیه،یه شماره دادن بهم،گفتن اینه.ولی فقط پند شماره اولش بوده.
گفت تا چند روز دیوونه شده بودم،همه جا رو زیر و رو کردم که این کیه.تا یاده تو افتادم و شمارتو پیدا کردم و ..
دوباره گفت ببخشمش،گفتم نمیشه.کلی دلیل آورد که فلان امام اینجوری گفته و اون یکی اینجوری گفته،که یکی طلب بخشش می کنه،ببخشش.
گفتم اینایی که می گی،همه شون اینم گفتن که از حقتون دفاع کنین.منم دارم از حقم دفاع می کنم.همه جا گذشتم،اینجا نمی گذرم.
تا وقت اذان صبح،همه اش داشت اصرار می کرد ببخشمش.
ولی هرکاری کردم،نتونستم با خودم کنار بیام.هر فکری می کردم که به خاطر فلان چیز ببخشمش،یاد یه اتفاق دیگه ایی که به خاطرش برام افتاده بود میافتادم.
پرسید آخه مگه من چی کار کردم که این همه خواهش کردم،نمی بخشیم؟
ما که چندان کاری با هم نداشتیم.مدت آشناییمون کوتاه بود،یعنی انقد دلت شکسته؟
بهش گفتم اصلا دلم نشکسته.اگه اینطوری بوده هم خیلی مهم نبوده.بعد هم همه اتفاقای قبل و بعد از آشناییمون رو تعریف کردم و گفتم مشکلم باهاش چیه و چرا نمی بخشمش.
بعد هم پرسیدم خودت بودی،از همچین کسی می گذشتی؟
جا خورده بود.
گفت نه!ولی من ازت خواهش می کنم ببخشیم  و ...(خیلی سانسوری بود)
داشتیم همین حرفا رو می زدیم،که بازم طبق معمول،یه اتفاق دیگه،باعث شد ببخشمش!
.....
اونایی که من و می شناسن،می دونن دعا هام،همیشه می گیره(غیر از برای خودم :-S ).چه خوب،چه بد.
بهش گفتم بخشیدمت،ولی نمی دونم چرا ته دلم،هنوز ازش دلگیرم.

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
حسین جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:09 ب.ظ http://daam.blogsky.com/

باز هم عجب داستانی؟ من هرچی سعی می کنم با ... به هر حال آدم ها از همدیگه متاسفانه تاثیر می پذیرند و متاسفانه این خصیصه مختص به انسانه و اگه کسی تاثیر نپذریره پس انسان نیست ما محکومیمم دیگه اما مقصر نیستیم. موفق باشید

ایلیا شاملو شنبه 29 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:43 ب.ظ http://mardikelabnadasht.persianblog.com

سلام
من تو اون بالایی نتونستم بنویسم
به هر حال
مرسی که راهنماییم کردی
حالا داره از وبت خوشم میادا
البته چشم نزنم
راستی لینکت کردم تو هم منو لینک کن
اپیدی خبرم کن
تا بعد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد