نمی دونم چرا جدیدآ همش فکر می کنم به زودی تو یکی از این روزایی که با این سواریا می رم دانشگاه،تصادف می کنم و فلج می شم!
هرچی هم می خوام خودم رو راضی کنم که با اتوبوس برم،نمیشه!
آروم می رن،
راحت نیستن و آدم وقتی میرسه،اول باید پیچ و مهره هاش رو سفت کنه،
کنارت هر ...یی ممکنه بشینه،
ممکنه یه آدم زبون نفهم اعصاب خورد کن هم بشینه کنارت و بخواد مخ بزنه،که دیگه اعصاب آدم تا یه هفته از ز ِرایِ یارو خورده!
البته اینش بماند که چه صحنه های رومانتیکی می بینی!
خصوصآ اگه عقب اتوبوس نشسته باشی D:
خوب ما هم که خیلی بچه های حرف گوش کن و درس خونی هستیم و می خوایم از گهواره تا گور دانش بجوریم،
سعی می کنیم از این کلاسای ِ آموزشیه تو اتوبوس هم استفاده کنیم  (;;
بعضی وقتا هم آدمای جالبی به پستت می خورن!
اون پسره که داشت دکترایه مکانیک می گرفت و از 12 13 سالگیش کار می کرد،
اون خانومی که شوهرش 5 ماه بود فوت کرده بود و داشت زندگیش رو با چنگ و دندون حفظ می کرد،ولی انقدر خودش رو شاد و سرحال نشون می داد، که وقتی جریان زندگیش رو تعریف کرد،باورم نمیشد!
اون بسیجیه که از وقتی نشستم ، همش رو اعصابم بود و انقدر وول خورد و جون کند،که پسر اونوریه بهم گفت برم پیش gf ِش بشینم!
اون خانومه که منو واسه پسرش خواستگاری کرد :))
اون پسر روبو کاپیه که چقدم دلم واسش سوخت!!
نامزده مائده که ترسوندیمش ، کاسه ی آش رو پرت کرد بالا و ریخت رو خودش و پسر جلوییه و تا آخر راه هی داشتیم خجالت می کشیدیم و اونم هی می گفت کاره خوبی کردین! D:
اون پسره که صدای ِ فوق العاده ایی داشت!
اون پسره که دعوتم کرد کنسرتشون.
و.....
خیلی چیزا از بعضیاشون یاد گرفتم.
در کل اتوبوس بازی خوش می گذره!
همیشه یه سوژه ایی واسه خندیدن هست.یا چیزی واسه یاد گرفتن.
حیف که بدیاش زیادی اعصاب خورد کنن.
اگه تو این مدت باقی مونده فلج نشم ...

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد